من به رنگ خوشت ای پول گرفتار شدم
مبلغی قرض نمودم و بدهکار شدم
غمت ای مایه بیفکند به جانم طمعی
صاحبت گشتم و من یک شبه پولدار شدم
بهر صاحب شدنت پول زبان بسته ، بدان
شرخر و مفت خور و دزد و زمین خوار شدم
در تمنای تو ای شاهد بازاری من
بنده بیزار زکم سودی بازار شدم
نزد بانکت بسپردم پی شش درصد سود
من زیانکار از این سود زیانبار شدم
بعد از این جیب من و سود نزول سر برج
که من از رهگذرش برج خریدار شدم
قصه کوتاه نمایم که دگر قافیه ها تنگ آید
بنده عاجز ز سراییدن دنباله اشعار شدم
((چاپ شده در شماره دیماه ستون آزاد))
|