• وبلاگ : يك فنجان چاي تلخ
  • يادداشت : يك جمله
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شرمنده از خود نيستم گر چو مسيحا
    آنجا كه فرياد از جگر بايد كشيدن
    من، با صبوري، بر جگر دندان فشردم
    اما اگر پيكار با نابخردان را
    شمشير بايد مي‌گرفتم
    بر من نگيري، من به راه مهر رفتم
    در چشم من، شمشير در مشت
    يعني كسي را مي توان كشت!
    در راه باريكي كه از آن مي‌گذشتم
    تاريكي بي‌دانشي بيداد مي‌كرد
    ايمان به انسان، شبچراغ راه من بود
    شمشير دست اهرمن بود
    تنها سلاح من درين ميدان سخن بود
    شب هاي بي‌پايان نخفتم
    پيغام انسان را به انسان بازگفتم
    حرفم نسيمي از ديار آشتي بود

    به ما سري بزن بروزم