وبلاگ :
يك فنجان چاي تلخ
يادداشت :
يك جمله
نظرات :
1
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مسافرکويردلها
شرمنده از خود نيستم گر چو مسيحا
آنجا كه فرياد از جگر بايد كشيدن
من، با صبوري، بر جگر دندان فشردم
اما اگر پيكار با نابخردان را
شمشير بايد ميگرفتم
بر من نگيري، من به راه مهر رفتم
در چشم من، شمشير در مشت
يعني كسي را مي توان كشت!
در راه باريكي كه از آن ميگذشتم
تاريكي بيدانشي بيداد ميكرد
ايمان به انسان، شبچراغ راه من بود
شمشير دست اهرمن بود
تنها سلاح من درين ميدان سخن بود
شب هاي بيپايان نخفتم
پيغام انسان را به انسان بازگفتم
حرفم نسيمي از ديار آشتي بود
به ما سري بزن بروزم